سلام :) 

امشب برای دومین بار پسر رو بردیم سلمونی 

بار اول چندماه پیش بردیمش پیش یه سلمونی که صاب سلمونی خودش مشغول بود شاگردش موهای پسر رو کوتاه کرد و به شدت ادم بی حوصله ای بود همشم نوچ نوچ میکرد 

ولی خب موهاشو مرتب کرد 

این سری موهای پسر خیلی بلند شده بود دیگه واقعا غیر قابل تحمل بود 

من کلی اصرار کردم به همسر که همین امشب باید ببریم موهاشو کوتاه کنیم 

بردیمش همون سلمونیِ قبلی که تاکید کنیم خودِ آرایشگر بزنه موهاشو که گفت نه دیگه موی بچه کوتاه نمیکنیم 

ماهم سوار موتورمون شدیم به سمت خونه میرفتیم که یه سلمونیِ دیگه دیدیم که رو در مغازش یه برگه زده بود که "مغازه بازه هستیم ، هوا سرده ، درو بستیم" منم همین جمله رو خوندم و همسر گفت بریم همین جا 

و چه کار خوبی کردیم که رفتیم، اینقدر این آقا با حوصله و منصف و مودب بودو خیلی هم خوشگل موهای پسر رو کوتاه کرد 

پسر هم کلی ترسیده بود و گریه میکرد به حدی که منم داشت گریه‌ام می‌گرفت !

بعدشم برای اینکه ترسش بریزه بردیمش اسباب بازی فروشی (البته آقای همسر میخواست زودتر بریم خونه به کاراش برسه ولی ما ولش نمیکردیم) رفتیم براش یه چرخ عصایی خریدم و یه ماشین، دوتا اسباب بازی خوشگل و قیمت مناسب :))) کلی هم ذوق کرد بچم 

دومین بار بود براش اسباب بازی میگرفتیم کل اسباب بازیایی که داره هدیه گرفته 

اولین اسباب بازیشم دوتا ماشین بود که تو بارداریم براش خریدیم 

 

+یه بار این پست رو نوشتم، میخواستم ذخیره و انتشار رو بزنم که یهو گوشیم خاموش شدو همه چی پرید :(


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها